معماری درون صنایع دستی
هیچ دانی نازنینم می توانی / راحت اسرار سعادت را بدانی رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی . . .

می خواهم مثل قدیمی ها خوشبخت باشیم
یک خوشبختی ساده ی دوست داشتنی
یک ایوان و عصرهای جمعه
تکیه دادن به یک صندلی
و زیر لب زمزمه کردن یک شعر ...
شنیدن صدای بازی بچه ها
صدا کردن نام تو
جانم شنیدن های تو ...
و هزاران حرف نگفته را با یک نگاه با یک سکوت ،گفتن
می خواهم تمام قانون های این زندگی های امروزه را دور بی اندازم از نو
قدیمی شوم و به مادربزرگ پیرم بگویم:
راست می گفتی جان دل قدیمتر ها
"تعهــــد" حرمت داشت
و "عشـــق" عشق بود ... !






ارسال توسط عشق خدائی لرستانی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی